کلاه فروشی روزی از جنگلی می گذشت.تصمیم گرفت زیر درخت
مدتی استراحت کند.لذا کلاه ها را کنار گذاشت وخوابید.وقتی بیدار شد
متوجه شدکه کلاه ها نیست . بالای سرش را نگاه کرد . تعدادی
میمون را دید که کلاه را برداشته اند.
خیره شدم به اون روزا به خاطرات خوب و بد غصه نخور دلم آخه از تو خطایی سر نزد آهای غریب بی وفا ببین چی آوردی سرم چطور می تونم عشق تو این روزا از یاد ببرم
نگو که زندگی بی تو واسم کابوسه هر لحظه پر از تنهایی و حسرت پر از افسوسه هر لحظه نگو کارم شده هر شب به چشمات افتدا کردن نشستن پای سجاده تو رو هر دم دعا کردن
کی مثه من می تونه اِنقَدَر عاشقت باشه بگو کی غیر ِ من ته ِ ته ِ دل تو تا ابد جاشه باورش سخته اما می تونی بفهمی از حرفام که اگه نباشی من همیشه بدون تو تنهام